امروز میخوام که خیلی راحت تو چند کلمه خلاصه تر بگم اره ولی انصافا خودت قضاوت کن!
چقدر سنگینه تحمل بار زندگیه یه دختر! چقدر سنگینه که باید شب روز جون بکنی و بعد بدی خانومت بعدشم هزار منت سرت بذاره!چقدر سنگینه که آدم با هزار دل خوشی میره مسافرت کاری وبه این امیده که خانومشه شیره زنه ولی یهو بهش خیانت می کنه ! چقدر سنگینه که دلت خوش باشه به این که اگه یه روز تو جونی مردی دلت به این خوش باشه که خانومت برای پدر ومادرت مثل دخترشونه ولی اون دوست نداشته باشه که سر به تن اونا باشه! چقدر سنگینه که آدم عاشقشون بشه وبعد تازه بفهمه که اونا برن با یکی دیه وتو...! چقدر سنگینه که شب بخوابی وصبحبیدار بشی و ببینی که اونی رو که دوست داشتی عروسی کرده! چقدر سنگینه که تو یه مهمونی دعوتت بکنه بهت بفهمونه که تورو فقط بخاطر باچه خودش خواسه وتو رو بازی داده ! و... اره اینا همش واقعیت دارند واطراف ما هستن وما هیچ وقت احتمالشون رو نمیدیم وقتی چشممون رو باز میکنیم که میبینیم بد جوری رو دست خوردیم واونوقت نمیدونیم که همه این اتفاقات رو گردن کی بندازیم یا این که یه جورایی خودمون رو دل داری بدیم که شاید یه روز درست بشه. اره ممکنه که یه جورایی قضیه فیصله پیدا کنه ولی ما مجبوریم که با این موجودات دوباره تا کنیم نمیگم اصلا نباشند اقلکن اگر هستن بد نباشند ومارو اذیت ننکنند بخدا ماها خیلی مظلومیم شاید چهره اونا مظلوم تر باشه ولی ما...
نظرات شما عزیزان:
